ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 |
گل دشت پر ستاره ی مهتاب دیده ام،
دستچین شو...
تو را برای جشن پر شکوه آرزوها خواهم برد.
من بی آرزو می شوم،
تا دامنه ی مهر تو سبزینه ی رسیدن و عاشقی شود.
دستچین شو ای گل مهتابی.
شور و حال تو
رنگ پریدگی من.
قصه ی عشق تو
غصه عاشقی من،
شکوفه ها آمدند
دیگر جوانه کن
ای قصه ی بی غصه ی من.
انتظار آمدن بهار هم به سر شد
اما انتظار آمدن تو به سال کشید.
به سالخوردگی من
و رنج زمان
و دلواپسی ثانیه ها کشید.
بهار آمده،
نمیخواهی با بهار شکوفه کنی؟
بهار،
طفل نو پای آفرینش،
جان گرفته از نجابت خاک
و عطر شکوفه،
با وقارتر از باد و باران آمد.
بهار ٩٥ مبارک.