ماه و سنگ

ماه و دادم به شب های تار...

ماه و سنگ

ماه و دادم به شب های تار...

١٩٩-مسافر جا مانده

تناقض آشکار میان من و تو

و سوت قطار هنگام رفتن


دستهایم!

جای خالی دستهایت...


تفاوت شمال من با جنوب تو

رخت بربند!


بادبادک ها امروز چه عاشقانه میرقصند

رخت نو، موی سیاه، دست گرم سرنوشت،

سرآغاز نوشتن شعرم برای تو

تویی که در دالان های زندگی گم میشوی

و من که تو را پیدا کردم


قطار آرزوها چه بی تابانه سوت میکشد.

لبهایت سوت عاشقی میزند

دستهایت هنوز گرم است

و در جیب من جا مانده.


تناقص آشکاری بین سوت عاشقانه تو

و سوت سرکش قطار میشنوم،

مسافر گرمازده جنوب تا شمال

زودتر برو جا نمانی.



نظرات 1 + ارسال نظر
آرشید یکشنبه 18 مهر 1395 ساعت 08:09

سلام و درود
مثل همیشه زیبا و ستودنی

سلام
مرسی از شما

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد