ماه و سنگ

ماه و دادم به شب های تار...

ماه و سنگ

ماه و دادم به شب های تار...

45-آذر ٩٤

به آذر که رسیدی قدمهایت را آهسته کن،

نفسهایت را بشمار و پک های عمیقی به پاییز بزن.

به آذر که میرسی روزها را عاشقانه و تبدار ورق بزن، که عنقریب وقت چله نشینی زمستان میرسد.

از نیمه پاییز که گذشتی و خش خش برگهای خسته را زیر پا حس کردی، پنجره را کمی باز کن و آوای شورانگیز آذر را با خود زمزمه کن.

شاید کسی در این آذر عاشق شده باشد، یا شاید وقت جدایی پروانه ای بود، یا شاید آن دور تر ها، چند روز آن طرف تر، کسی در جایی از روزها متولد شده باشد.

به آذر که میرسی، چمدانت را ببند و در را نیمه باز بگذار. شاید کسی دستهایت را گرفت و دور گردنت شال بنفش انداخت و روی سرت چتری گرفت و تا یلدای پریشان بدرقه ات کرد.



نظرات 4 + ارسال نظر
شیما سه‌شنبه 3 آذر 1394 ساعت 13:50 http://man-bi-to.blogsky.com/

و شاید کسی در آذر متولد شده باشد
دوست آذر ماهی عزیز من

همیشه نوشته هات رو چند بار می خونم تا بیشت رو بیشتر لذت ببرم

مرسی که با منی عزیزم.
یادمه تولدم با خواهرت یک روز بود

احمد-ا دوشنبه 2 آذر 1394 ساعت 10:28

اما بعد الهام
آن جایی که گفتی قلمم درد میکند ، بشنو که :
عالمی مشغول نوشتن با مداد بود .
کودکی پرسید : چه می نویسی ؟
عالم لبخندی زد و گفت :
مهم تر از نوشته هایم ، مدادی است که با آن می نویسم . می خواهم وقتی بزرگ شدی مثل این مداد بشوی !
پسرک تعجب کرد ! چون چیزی خاصی در مداد ندید !
عالم گفت :
پنج خصلت در این مداد هست ، سعی کن آنها را بدست آوری.
1) می توانی کارهای بزرگی کنی ، اما فراموش نکن دستی وجود دارد که حرکت تو را هدایت می کند و آن دست خداست !
2) گاهی باید از مداد تراش استفاده کنی ، این باعث رنج مداد می شود ، ولی نوک آنرا تیز میکند . پس بدان رنجی که می بری از تو انسان بهتری می سازد !
3) مداد همیشه اجازه میدهد برای پاک کردن اشتباه از پاکن استفاده کنی ، پس بدان تصحیح یک کار خطا ، اشتباه نیست !
4) چوب مداد در نوشتن مهم نیست ، مهم مغز مداد است که درون چوب است . پس همیشه مراقب درونت باش که چه از آن بیرون می آید !
5) مداد همیشه از خود اثری باقی می گذارد ، پس بدان هرکاری در زندگی ات میکنی ، ردی از آن به جا میماند ، در انتخاب اعمالت دقت کن !

داستان خوبی بود،
خیلی ممنون،

دوست دو شبه یکشنبه 1 آذر 1394 ساعت 23:39

الهام بانو... چقدر رنجور شدی که قلمت بر روی کاغذ گریه میکند؟!
موقع نوشتن احساس نمیکنی که سر انگشتانت گاهی خیس میشوند؟!

رنجور نیستم، قلمم درد میکنه و هرچه برای مداوا تلاش کردم، آرام جانش آفرینش کلمات بود با طعم گس افسوس...

ممنون که بهم سر میزنید.

آشنای دو شبه یکشنبه 1 آذر 1394 ساعت 23:30

به آذر که میرسی آه بکش از ذره ذره سردی ای که شروع به آمدن میکنند
که شاید بر روی عواطف انسان ها بنشینند، یا شاید بر قلب شان چمبره بزنند...
آذر ماه گوش دادن به موسیقی خش خش برگ ها در زیر قدم هایت است، موسیقی افسرده و غمگین که تنهایی ات غزل خوان این موسیقی خواهد بود...
شاید در این ماه کسی عاشق شود، عشقی که بوی خیانت میدهد، عشقی که آبستن تنهایی سخت و سردیست که برای کشتن عشق پاک متولد می شود...
نمی دانم...
شاید روحیه ی انسان ها زمستان شده است و سرمای فصل فقط و فقط بهانه ای پوچ باشد...
نکند نام این ماه آه ذر بوده باشد؟!!

ما آه ذر...
جالب بود.
ولی همه عشق ها بوی خیانت نمیدن، ممکنه زود فراموش بشن یا بی رحمی روزگار اون رو زمستونی و سرد کنه،
اما فکر میکنم شاید عشق وجود نداره اصلا...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد