-
١٤٢-فردای صورتی
سهشنبه 4 اسفند 1394 20:25
دستهایت به من فردا میدهد راستی فردا چه رنگیست!؟ رنگ صورتی را دوست دارم اما همه میخندند که کودکانه است. راستی میشود فردا صورتی باشد وقتی تو پل میزنی به آرزوهایم و من پل میزنم به آغوشت. دستهای تو به من فردا میدهد راستی فردای آن رنگی با دستهای ابریشمیت کی می آید!
-
١٤١-من با تو
دوشنبه 3 اسفند 1394 10:55
بی تو من شمعم فروزان شعله ای گریان و بی طاقت، بی تو من شعرم حدیث دفتری هزیان زده مکتوب در دل، بی قلم در دست. بی تو من دریای احمر خوابهای هر شبم میزند خنجر بی تو من آن سوار بی رکب در نبردی بی حریف جنگی بی بدیل در زمینی مانده از عشق و یقین بی تو من ماهم هلالی بی رمق بر آسمان شب. بی تو من سنگم به زیر پا چموش و بد قلق...
-
١٤٠-اطلسی
یکشنبه 2 اسفند 1394 12:08
به من فرصت بده همه گلهای اطلسی را آب داده ام میگویند زود شکوفه میدهد، زود سبز میشود زود عطر عشق می پراکند. فرصت بده مسیر آمدنت را اطلسی باران خواهم کرد عطر تو عطر هوا عطر گل، تو گلی فرصت بده با همه گلها برایت مسیر عشق و عطر عاشقی سبز میکنم.
-
١٣٩-ذره ای میرا
شنبه 1 اسفند 1394 11:19
گم شده ام کسی مرا پیدا میکند؟ گم شده ام کسی از حال من خبر دارد؟ از خودم دورم و در کهکشان افکار پیچیده ای ، همچون ذره ای میرا شده ام کسی ستاره مرا میبیند؟ کسی مرا به من بازگرداند روزهاییست که دلم برای من تنگ شده.
-
١٣٨-بهشت
جمعه 30 بهمن 1394 18:40
بهشت کجاست، همان زیبای ستاره باران . همان آبی تر از آسمان. بهشت جاویدان کجاست! همان که همه ی اطلسی ها می درخشند و رودها سرود جاویدان سر می دهند. بهشت نزدیک است. جایی که دستهای تو به آغوش سردم گره می خورد و گرمای عشقی بهشتی مرا از آتش جدایی رها می کند. بهشت همان جاییست که تو هستی افسانه ی بی رقیب آفرینش، شعری بی بدیل...
-
١٣٧-ریحون سبز
پنجشنبه 29 بهمن 1394 16:26
استنشاق بوی ریحون بالای قله ی پاکدامن سفید، و نفس های جاویدان مهربانی بر سرسبزترین دشت عشق و زندگی مرا کنار آن ریحون تازه چیده شده، جوانه میزند.
-
١٣٦-شباهت من با تو
چهارشنبه 28 بهمن 1394 10:42
چه تناسبی بین من با توست وقتی تو از کوههای سبز شمال میگویی و من از گرمای آفتاب جنوب! چه شباهتی بین من با توست وقتی من یک زن سنتی مدرن بزک کرده هستم و تو یک مرد مذهبیه بی شمایل اما روشن فکر! روشن فکری که من قلبش را دیدم قلبی که من صدایش را شنیدم صدایی که من را آرام میکند! چه تناسبی بین من با توست که اینگونه آرزوهایم را...
-
١٣٥-نقش خیال
سهشنبه 27 بهمن 1394 11:50
پایان نزدیک است گلدسته های امید را به دار قالی بافته ام و از خط آسمان تا سراب زمین نقش خیالش را فرش دلم کرده ام
-
١٣٤-تلقین الهام
دوشنبه 26 بهمن 1394 10:08
من آن ترسای شاعر آن زن لولی وش نادم، من آن مرغ غزل خوان آسمانی در دل جان، منم این الهام بی تلقین به جا مانده از یاد و یقین...
-
١٣٣-عشق سالهای سی سالگی
یکشنبه 25 بهمن 1394 07:56
اگر هفده ساله بودم میگفتم عشق فقط یک بار اتفاق میافتد میگم دل فقط یکبار غش میرود دست فقط یکبار میلرزد و تا سالها، سالهای زیاد و تا ابد، ابدی که معنایش دیگر آن ابد و بی نهایت نیست ادامه خواهد داشت... اما وقتی سی سالگی را میگذرانم وقتی که طعم گس نیمه زندگیم را چشیده ام و مزه اش هنوز آلوده ام نکرده، میگویم عشق زاییده...
-
١٣٢-ماوای تو
شنبه 24 بهمن 1394 00:44
فسرده تر از قلب تو و مأوا تر از دستهایت ، جایی در این کلبه احزان ندیدم-
-
١٣١-سواد
جمعه 23 بهمن 1394 02:41
من در ریاضی و جمع و تفریق بی سواد ترینم. وقتی قرار است تو رابا کسی جمع کنم بی سوادم وقتی قرار بر کم کردنت است باز بی سوادم... همه معدلات حساب و کتاب و ریاضی هم که اثباتش کنند من برای کسر تو از فکرم و جمع تو با فکرش سالها رد میشوم و میخواهم بی سوادترین بمانم.
-
١٣٠-شناور در تو
پنجشنبه 22 بهمن 1394 01:51
حجم سنگینی از من در سبکی نگاه تو شناور است، کمی سر سنگین باش با من میخواهم طول غرور بی نهایتت را شنا کنم.
-
١٢٩-عیار تو
چهارشنبه 21 بهمن 1394 07:59
عیار عشق تو با عیار برق چشمهایت یکی نیست! این را از خیسی کف دستت و لمس نامهربان پوستت فهمیدم.
-
١٢٨- کفش خیس
سهشنبه 20 بهمن 1394 08:02
سالها بعد، در زمستانی که دیگر مثل قبل تر ها برف نمیاید با تو زیر آن درخت قرار میگذارم، سالها بعد که دیگر موهایم رنگ این برف شده تو را در سردترین روز آن سال خواهم دید. قول بده دیر بیایی تا من آنقدر وقت داشته باشم یخ بینمان را آب کنم... قول بده کفش هایت محکم باشد تا دیگر مثل آن سال در انتظار من خیس نشوند. قول بده جیب...
-
١٢٧-قله
دوشنبه 19 بهمن 1394 16:11
دلتنگی پلیست تا قله نرسیدن...
-
١٢٦-حواس
یکشنبه 18 بهمن 1394 13:23
حواس که نیست، سنگی پرت شده از خیال خام است...
-
١٢٥-ذرات پاشیده ام
شنبه 17 بهمن 1394 14:37
در من ذراتی آکنده به بی میلی و بی خیالی و شاید بی رغبتی فرو نشسته، ذراتی که هر آن مرا از هم میدرد و من همچون کهکشانی هزار پاره می شوم
-
١٢٤-من دیوانه
جمعه 16 بهمن 1394 12:55
دیوانگی که شکل ندارد شمایلی ندارد دیوانه همانیست که خودش به خودش میبازد یا شاید به خودش گل میزند! دیوانگی که اندازه ندارد قامت ندارد قدمت ندارد همین که به اندازه تمام زمستان قلبی عاشق را به یخ زدگی بسپاری دیوانه ای! من دیوانگان زیادی را دیدم. من خودم یک دیوانه ام من در بندی گرفتارم که نه راه رهایی از خودم را بلدم نه...
-
١٢٣-پنجشنبه سیاه
پنجشنبه 15 بهمن 1394 22:21
امروز روز من نیست زود عاشق شدم و زود باختم...
-
١٢٢-سکوت هستی
چهارشنبه 14 بهمن 1394 13:39
سکوت زیباترین ترانه هستی و اعتماد پر هیاهوترین نقطه سرنوشت...
-
١٢١-من واقعی
سهشنبه 13 بهمن 1394 11:26
مهربان خدایم به من جرات گفتن واقعیت و آنی که هستم بده، مستاطلم و از آنچه بعد از نشان دادن خودم رخ میدهد میترسم. میترسم و این ترس ناشی از چیزیست که در گذشته به سر خودم آوردم. مهربان خدایم قلبم در نوسان حسی بالا و پایین شده کمکم کن تا خودم باشم.
-
١٢٠-جنگ یک تنه
دوشنبه 12 بهمن 1394 01:33
جنگ تمام شده- دیگر باز گرد. جنگ تمام شده وقتش شده ساکت را ببندی و به خانه باز گردی. سالهاست منتظرم... شاید آنقدرها مقدس موابانه دفاع نکردم شاید انقدر که باید جنگیدن بلد نبودم اما سالهای زیادی به دکمه افتاده ی پیراهنت زل زدم، و منتظر شدم تا بیایی و برایت بدوزمش. جنگ تمام شده- بیا، بیا تا غبار پیراهنت را بروبم بیا تا...
-
١١٩-شصت سالگی
یکشنبه 11 بهمن 1394 12:10
چهل سالگی، نه... پنجاه یا شاید شصت سالگی! آری شصت سالگیم را آرزو دارم، روزی که منتظر آمدنش هستم و میدانم عاقبت - آغوشش را برایم خواهد گشود. در شصت سالگی خواهم مرد و مرگ مهربان را در آغوش میکشم. گرچه امروز حوصله ام از روزگار سخت سر آمده و چیزی در راه گلویم آماس کرده، اما شاید بتوانم... که این سالها را چشم انتظار آمدنش...
-
١١٨-اتفاق عمر
شنبه 10 بهمن 1394 14:09
همه ی عمرم یک اتفاق بود اتفاقی ساده. به سادگی آن روز که به این دنیا آمدم، ساده و زیبا. به زیبایی روزی که مادر خبر آمدنم را به پدر داد و سختی روزی که مرا بر زمین گذاشت، درد زادن... همه ی عمر من، یک اتفاق بود، اگرچه ساده و زیبا ! اما آسان نبود. درد داشت، درد زیستن...
-
١١٧-صدا
جمعه 9 بهمن 1394 13:56
صدایم را به باد می سپارم، آنی و بی هوا، همان هوایی که صدایم را به تو نرساند! دستهایم را به سویت می گیرم، سوی همان راهی که رفتی و دیگر غبار رفتنت بر کوچه پیدا نیست! پیدا نیستی... دیگر نیستی... اما دلم هوای صدایت را کرده.
-
١١٦-بی نشان
پنجشنبه 8 بهمن 1394 09:13
تو، نشانه ها را دنبال کن تا به من برسی. من که نشانت را گرفتم و به این کوچه بن بست رسیدم...
-
١١٥-برف موهایم
چهارشنبه 7 بهمن 1394 10:40
آن دوردستها آن دوردستهایی که دماوند هنوز عاشقانه ایستاده سرود برف مرثیه خوانی میکند، بالای آن کوه آن قله پیراهن سیاه عزا پوش شب را از پیکر تنومندش بر کنده و سفیدی عشق را بر اندام مخملیش رونمایی کرده... آن دور دستها برف میاید و این جا این نزدیکی ها، من موهای سفیدم را که بلندیش از بالای آن کوه عاشق تا این زمین خاکی...
-
١١٤-مردم نا آرام
سهشنبه 6 بهمن 1394 11:59
مردم از ابر و باد میگویند بی آنکه بدانند تو باد آورده نبودی! مردم از داد و بیداد روزگار میگویند بی آنکه بدانند تو روزی آرام زندگی بودی. مردم از تو میگویند و نمیدانند تو ابری ترین داد دل آرام من بودی...
-
١١٣-عطر مو
دوشنبه 5 بهمن 1394 10:06
موهایم مرا دار میزنند، عاقبت روزی سالی... کاش باران ببارد میخواهم از ایوان خانه خودم را آویزان کنم، تا گیسهایم به هوای تو خشک شوند! آفتاب که برود میدانم دیگر نمیایی شاید عطر تو را از بینشان کوتاه کردم...