ماه و سنگ

ماه و دادم به شب های تار...

ماه و سنگ

ماه و دادم به شب های تار...

٤-تبرزن

تبر زن!

اگر برای کالبد خشکیده ی دلداده ای مغموم در چمنزار امید آمده ای،

تبرت را زمین بگذار،

این دیوار ها سستن و بی ریشه...

 



٣-گندمزار

گندمزار را ببین

خوشه های طلایی گیسو که باد رقص پریشان عشق را بر خرمنش آشفته میکند.

کمی قدم بزن.

اینجا دشتی بی انتها از آواز پریهاست... 

 

2-سلام

اومدم اینجا و همه خاطرات هشت سالم توی اون وبلاگم رو جا گذاشتم و دست خالی اومدم. 

مثل هشت سال جنگ تحمیلی، گاهی خوب بود گاهی تلخ... 

اما اومدم اینجا تا همه چیزو از نو شروع کنم ،

بدون خاطره 

بدون گذشته... 

 

سلام زندگی. 

 

1-تفعل

"معاشران گره از زلف یار باز کنید 

  شبی خوش است بدین وصلتش دراز کنید "