ماه و سنگ

ماه و دادم به شب های تار...

ماه و سنگ

ماه و دادم به شب های تار...

٢٤-نرم

بسان نرم تنی 

استخوانهایم را زیر چرخ روزگار درهم کوبیدم!

و اینک ، بی هراس از شکسته شدن،

آسوده و خموده مینشینم

و چایم را نرم نرم در گلو فرو میبرم.



نظرات 2 + ارسال نظر
مهرسا دوشنبه 11 آبان 1394 ساعت 13:24

و اینک تو و عشق جانتان یکیست...
چای عشقت گوارا لب سوز و لب دوز
+بسیار زیبا

روزهات پر از عشق.

آرشید دوشنبه 11 آبان 1394 ساعت 10:27

ناگزیرم ...
مثل نرم تنی ...
که عمری سنگ مزارش را بر دوش می کشید .


بسیار عالی ...
تشکر از این زیبا آفرینی .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد