ماه و سنگ

ماه و دادم به شب های تار...

ماه و سنگ

ماه و دادم به شب های تار...

٢٥-ضرب العجل

ضرب العجلم برای آغاز عشقی دوباره را شروع کرده ام،

حسم به تو را که تا ابد ضرب میکنم و در مساحت قلبم جا میدهم-

مساوی من میشود با فردا و باز یاد تو!

میبینی برای عاشقی دوباره چیزی نمیماند...



نظرات 3 + ارسال نظر
مهرسا دوشنبه 11 آبان 1394 ساعت 18:10

با این که گاهی دلم می تپد به یاد تو
از ریشه میزنم پیچک بی انتفاع عشق تو

+از بس دلنشینه میرم و برمیگردم
برای خوندنش که آب را از سرچشمه باید چشید و هر بار
رازی مکشوف.
حس خوبت همیشه جاری،زانو میزنم در کلاس حکمت شعرتان

یه جا خوندم برای رسیدن به هدفتون براش ضرب العجل تعیین کنید، ضمیر ناخودآگاه اینو دوست داره! راستش بهش فکر کردم و روم تاثیر گذاشت، اما هنوز خیلی آمادگیشو ندارم.

ممنون که با منی، و نوشته هامو با احساس قشنگت میفهمی...

مهرسا دوشنبه 11 آبان 1394 ساعت 13:18

عشق گلیست که هر روز شکوفه های دوست داشتن میدهد.
روزگارت پرعشق زن سرزمین من

+سلام، عالی و دلنشین
چقدر حس خوب گرفتم و خوشحالم برات دوست گرانقدر

مرسی، همیشه خوب و با انرژی باشی دوستم.

آرشید دوشنبه 11 آبان 1394 ساعت 10:25

ققنوس عشق ...
خاکستر مرگ را نمی شناسد .


سلام ... بسیار زیبا
و سپاس

مرگ آغاز راه است.
آن زمان که در خاک عشقم را ریشه دار میکنم...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد