ماه و سنگ

ماه و دادم به شب های تار...

ماه و سنگ

ماه و دادم به شب های تار...

٢٩-دشت خاطره

از عشق خواهم گذشت!
این ناگزیر پر درد را همچون طفلی که در آغوش مادر جان می دهد به خاک می سپرم...
با همان لبخند مخملی دلربایش که جان می گرفت و جان می داد. 
کودکم را به گذشته ها می سپرم ،
به نسیم از او قصه ها می گویم،
با گلبرگهای ابریشمی شعرم گره می زنمش ،
و از او دشتی مملو از خاطره می سازم. 
 
نظرات 1 + ارسال نظر
مهرسا جمعه 15 آبان 1394 ساعت 07:04

گرچه ساز دل همیشه مخالف است
اما من به ساز دل خود میرقصم
عشق ققنوس است هرگز نمیمیرد
با هر مرگ جانی دوباره میگیرد
جزعشق نالایق که نامش عشقنیست
و خدا کند سهم هیچ کس نشود
و نرسد آنجایی که درختی را
که از او انتفاع نیست بریده بهتر

+سلام و درود خدای عشق برشما
از خدا برکتی وصف نشدنی برای
عشق و زندگی همگان میخواهم
و آرزو میکنم هرچه زودتر به
روزهای خوب زندگیتون برسید،
آمین

و عشق را
کنار تیرک راه بند
تازیانه می زنند
عشق را در پستوی خانه نهان باید کرد...
روزگار غریبی است نازنین...
آنکه بر در می کوبد شباهنگام
به کشتن چراغ آمده است
نور را در پستوی خانه نهان باید کرد..

سلام و سپاس،
روزهاتون سرشار از شادی و موفقیت.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد