ماه و سنگ

ماه و دادم به شب های تار...

ماه و سنگ

ماه و دادم به شب های تار...

٣٥-بنیاد

هرچه باداباد،

ای داد

از این بیداد

و

باد بی بنیاد،

که تا وزید-

روزگارم را داد بر باد...



نظرات 2 + ارسال نظر
ahmad پنج‌شنبه 21 آبان 1394 ساعت 23:07

خواندمت ز 1 تا 34
دیدمت تا 10 تولدی تازه و
خونه تکانیی جدیدی
از 11 به بعد
خونه عوض کردی اما !!!!!!!!!!
همه اسیاب و اثاتیه وبلاگ قبلی رو چیدمان میکنی الهام عزیز
باز
از ناامیدی و در گذشته زیستن
عزیز الهام
اگر گذشته خوب بود می موند!!
و اگر آینده خوب تر می ـمد!!
به روز خوش تر باشد که همین لحظه اون فردایت بود که در حال تبدیل شدن به گذشته است
اونی که میخواهی باش که :
آینده و گذشته جز الآنت نیست

چه کنم!
این منم، تا از حصار خودم بیرون نیام دایره لغاتم حول یک چیز میچرخه.
اما حالم خوبه.
کلماتم تلخه اما روزهام شیرینه...

مهرسا پنج‌شنبه 21 آبان 1394 ساعت 06:53

با مهربان خدای ما محالِ محالات ممکن میشود،
خداروشکر که خودش حساب همه بیدادها رو داره،
و این را هم میدانی که مراد در بی مرادی به هم
پیچیده و در بی مرادی بسی مراد است.
کار خود به خدا انداز و هرچه بادا باد
ومن یتوکل علی الله فهو حسبه.

+سلام دردت به جانم که دردت
درد می آورد به جانم

درد نداشته باشی رفیق من.
همه روزهای من مملو از خداییه که این روزها سخت امتحانم میکنه، سخت...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد