عشقی رو به ویرانی
در ابدیتی نا تمام
رو به تاریکی و بی مهتاب
خالی از تمایلات قلب
و لامسه تبدار
با طنین موج افکار ناپسند
در من متولد میشود
صد ساله می شوم اکنون،
و میرا ترین سنگ زمان را در دلم جا میدهم.