ماه و سنگ

ماه و دادم به شب های تار...

ماه و سنگ

ماه و دادم به شب های تار...

٦٥-گناه من

گمان میکنم پنجره را اشتباه باز کرده ام

و او پشت شیشه تنها ایستاده در خیالم بود

هوا گرگ و میش بود من چه گناهی کردم،

و او دست رد به دلم نزد و این گناه من بود!


به گمانم مرا دوست داشت و با من مهربان بود

اما او مهربانی را بلد نبود و با من فقط دوست بود!

هوای فاصله در فصل عاشقی سرد بود

فصل را اشتباه گرفتم راه او از من دور بود



نظرات 1 + ارسال نظر
مهرسا جمعه 20 آذر 1394 ساعت 07:05

وقتى که هیجانِ تشنگی، دل را بسوی سراب مشتاق کند
محرک عشقی گذرا میشود که در دل رویا رشد کرده و در بستر زمان از بین میرود.
فصل هیجانات ناپایدار است و چون حباب فرو میپاشد...
+سلام و سپاس...
بسیار زیبا ؛ ترسیم خوب از مسئله اى فراگیر

حیف که این روزها همه تشنه هایی هستند که فقط لبهاشان خشک مونده و دلشان سیرابه...

سلام، ممنون .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد