ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 |
شهر من شلوغ است.
پر از هیاهوی مردمانی که همه میروند
و من در ازدحام مهربان مردمانم
گوشه ی خیابان شلوغ ایستاده ام
و از پشت شیشه بخار گرفته ماشین
آنانی را میبینم که فقط میروند.
خوشم میاید که کسی مرا نمیبیند،
خوشم میاید که آن مرد با صدای بمش مدام میخواند:
" از دست عزیزان چه بگویم گله ای نیست، گله ای نیست"
و من برای بار نمیدانم چندم به آن که گوش میکنم.
حالا میفهمم خوبست که آن قدیمها هم بی وفایی بوده و شاعرها شعرش را به خواننده ها می دانند
و آنها هم با صدای بم و خش دارشان هر روز بر احساس من خط های عمیق می کشند.
شهر من شلوغ است و من دلم میخواهد
همین گوشه خیابان تا صبح همه را نگاه کنم!
کمی گیجم و این گیجی ناشی از مسخره ترین اتفاق توی دفتره!
خندیدم و احمقانه ترین کاری را کردم که یک مثلا خانم مهندس! زیر دوربین روی دیوار بالای سرش انجام میده!
کمی گیجم و از مسیری میرم که پر ترافیک ترین راهم باشه
و از کنار هرکسی که رد میشم ثانیه ای زل میزنم به صورتش!
نه !
همه مردم شهر شلوغ من غریبه اند...
غریبه شهر شلوغ !!!
سلام
پیشاپیش به روایت اهل شعیه
شب میلاد منجی اخلاق و مهرورزی را به شما تبریک و تهنیت میگویم
سلام،
ممنون و تبریک.