ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 |
شهر من نفس بکش،
شهر در خود فرو رفته و مغموم من
شهر غمگین و سیه روی من،
مرا ببخش .
مرا ببخش که در غبار رویت سهمی داشتم.
من فرزند ناخلف این شهر عصیان و افسونم که روزگار قلبم را ترک داد
و اینچنین شد که
از شیار دلم غبار خاطر محزونم نشت کرد
و قطره قطره بر هوای شهرم سنگینی نفسم را بر جا گذاشت.
شهر من ،
مرا ببخش،
دلم سیاه بود و دلت را محزون کردم.
مرا ببخش ای مادر آسمان،
و به رسم یادگار ریه هایم را از من هدیه بگیر.
گرچه دلم سیاه شده،
اما ریه هایم همیشه نفسهای عاشقی کشیده
و هوای خاطر یار از تارو پودش گذشته!
گرچه دیگر عشقی نیست
تا یادش را دم به دم نفس کشم.
بیا و این را ببر.
شهر من ،
از ریه های سفیدم پک های عمیق بگیر
و نفس بکش.
زندگی در تو تا ابد جاری...
شهر من ،
از ریه های سفیدم پک های عمیق بگیر
و نفس بکش.
زندگی در تو تا ابد جاری...
بسیار زیبا سرودید ...
عالی ...
هزاران سپاس .
ممنون،
روزهای زمستانی شما سفید و دلخوش...