دردی خسته بر تنم میپیچد
وقتی آسمان را به زمین بافتم
تا عمری در حصار خود پنهان شوم
و ناگاه پرده ها دریده شد و من،
عریان و بی پناه آغوشی ناشناخته را حس کردم!
رها خواهم شد از پیله ای که روزگار دور تنهایی ام تنیده بود ... آنگاه ...سلام تو را هم به پرواز خواهم رساند . سلام و بسیار سپاس ... خیلی زیبا و دلنشین
پرواز حسی رها از قفس زمین است.سلام مرا به ابرهای گریان برسان...سلام و ممنون از حضورتون.
یک جرعه درد بود نیازی که داشتم...هرجا که باشی در آغوش خدایی. میخواهم از خدا که بزند بهترین پودها را بر تار وجودت و ترانه ای زیبا از سرنوشتت بسازد.+سلام و سپاس،اندیشه های قلمت مستدام
سلام و سپاس.روزهای روزگار برای شما همچون پیراهنی ابریشمی به بلندای قامت عشق و زیبایی رویاهایی دست یافتنی.
رها خواهم شد
از پیله ای
که روزگار دور تنهایی ام تنیده بود ...
آنگاه ...
سلام تو را هم
به پرواز خواهم رساند .
سلام و بسیار سپاس ...
خیلی زیبا و دلنشین
پرواز حسی رها از قفس زمین است.
سلام مرا به ابرهای گریان برسان...
سلام و ممنون از حضورتون.
یک جرعه درد بود نیازی که داشتم...
هرجا که باشی در آغوش خدایی. میخواهم از خدا که بزند بهترین پودها را بر تار وجودت و ترانه ای زیبا از سرنوشتت بسازد.
+سلام و سپاس،
اندیشه های قلمت مستدام
سلام و سپاس.
روزهای روزگار برای شما همچون پیراهنی ابریشمی به بلندای قامت عشق و زیبایی رویاهایی دست یافتنی.