ای نگارم، روزگارم، ای پری
سرپناهم بودی با مهر و افسونگری
ای امیدم وقت رفتن زود میرسد،
مهربانم ،چرا سایبانم را با میبری
سینه به سینه ...در راه مانده ی قصه ام ...چون تقدیری حک شدهبر پوسیده کتیبه ای ناخوانده !و تو چه میدانی ؟شاید نرسیدن ها ...آیین مترسکهایی بودکه کهنه پوش افکارِ مزرعه دار بودند .
مزرعه خشک روزی سبز میشود،و من میوه شیرینی برایت خواهم چید و دستهایت را میگیرم.
سایه بان ... برازنده ی نگاه آفتابگردانی نیست که دل به خورشید می سپارد . سلام ... مثل همیشه بسیار زیبا سرودید ... هزاران سپاس
خورشید آن دورترها مرا به نام کوچکم صدا میکند.سلامممنون.
سلام -نگاره های زیباتان را سپاس و درود.همچنان بطراوید در سایه سار لطف خدای مهربان.سایه تان مستدام و سایبانتان استوار تا همیشه های دور
سلام،ممنون از لطف و حضور مهربانت
سینه به سینه ...
در راه مانده ی قصه ام ...
چون تقدیری حک شده
بر پوسیده کتیبه ای ناخوانده !
و تو چه میدانی ؟
شاید نرسیدن ها ...
آیین مترسکهایی بود
که کهنه پوش افکارِ مزرعه دار بودند .
مزرعه خشک روزی سبز میشود،
و من میوه شیرینی برایت خواهم چید و دستهایت را میگیرم.
سایه بان ...
برازنده ی نگاه آفتابگردانی نیست
که دل به خورشید می سپارد .
سلام ...
مثل همیشه بسیار زیبا سرودید ...
هزاران سپاس
خورشید آن دورترها مرا به نام کوچکم صدا میکند.
سلام
ممنون.
سلام -نگاره های زیباتان را سپاس و درود.
همچنان بطراوید در سایه سار لطف خدای مهربان.
سایه تان مستدام و سایبانتان استوار تا همیشه های دور
سلام،
ممنون از لطف و حضور مهربانت