ماه و سنگ

ماه و دادم به شب های تار...

ماه و سنگ

ماه و دادم به شب های تار...

٨٨-سایبان

ای نگارم، روزگارم، ای پری

سرپناهم بودی با مهر و افسونگری

ای امیدم وقت رفتن زود میرسد،

مهربانم ،چرا سایبانم را با میبری



نظرات 3 + ارسال نظر
سرو سپید جمعه 11 دی 1394 ساعت 16:51 http://sarvina.blogsky.com/

سینه به سینه ...
در راه مانده ی قصه ام ...
چون تقدیری حک شده
بر پوسیده کتیبه ای ناخوانده !


و تو چه میدانی ؟
شاید نرسیدن ها ...
آیین مترسکهایی بود
که کهنه پوش افکارِ مزرعه دار بودند .

مزرعه خشک روزی سبز میشود،
و من میوه شیرینی برایت خواهم چید و دستهایت را میگیرم.

آرشید جمعه 11 دی 1394 ساعت 11:59

سایه بان ...
برازنده ی نگاه آفتابگردانی نیست
که دل به خورشید می سپارد .

سلام ...
مثل همیشه بسیار زیبا سرودید ...
هزاران سپاس

خورشید آن دورترها مرا به نام کوچکم صدا میکند.

سلام
ممنون.

مهرسا جمعه 11 دی 1394 ساعت 10:59

سلام -نگاره های زیباتان را سپاس و درود.
همچنان بطراوید در سایه سار لطف خدای مهربان.
سایه تان مستدام و سایبانتان استوار تا همیشه های دور

سلام،
ممنون از لطف و حضور مهربانت

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد