ماه و سنگ

ماه و دادم به شب های تار...

ماه و سنگ

ماه و دادم به شب های تار...

٩٢-فال

تو در فال من افتاده ای

اما حال من خوب نیست،

نمیدانم منتظر کدام اتفاقم

تا تو از چشمم بیفتی...



نظرات 1 + ارسال نظر
مهرسا دوشنبه 14 دی 1394 ساعت 07:13

سلام و امید اینکه فال و احوالتون آیینه تمام قد شعرهای شیرین و پررونق باشد.
اینکه دایره تقدیر گوی عشق را کجا پرت میکند و چقدر درجایگاه جبر و اختیار نقش داریم همیشه مورد سوال و تردید هست و تفألا زجنبه تفننی فراتر میره و مشاوری
میشه که به تردید دامن میزنه.
گاهی درمان با دارویی تلخ لازمه و گاه جراحی و
حذف عضو بیمار چاره سازه.
استنباطم درباره شعرهایی که درباره اش نوشتید مثل تابع سینوسی نوسان شدید عاطفی و دوره ای طوفانی را به تصویر میکشه. لطمه ای که نیاز به جراحی داره و تا
بهبودی راه دشواری هست نتیجه«زحمتی میکشم ازمردم نادان که مپرس»
امیدوارم اراده شما و تقدیر الهی درجهت
بهترین خیر و صلاح زندگیتون باشد.

سلام و سپاس.
زندگی همینه، نوسان داره و ما رو با خودش دچار تغییرات میکنه. البته من فکر میکنم قشنگی زندگی به همینه! اینکه در روزهایی دل نگران فردا باشیم و در فردایی به نگرانی های دیروزمون بخندیم.
من برای رسیدن به فردا همیشه صبر میکنم، معتقد به فال نیستم چون فکر میکنم ذهن وقایعی که گفته میشه رو در ناخودآگاهش پیش میبره و در نتیجه ممکنه خبر بدی که از فردا میرسه در ذهن زودتر به حقیقت بپیونده، دنیا تماما نیروی ذهن و اختیار خداست.
و گاهی نوشته های من فقط روایتی از بازی کلمات...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد