ماه و سنگ

ماه و دادم به شب های تار...

ماه و سنگ

ماه و دادم به شب های تار...

٩٣-آفتاب گردان

تو بذر آفتاب گردانی

همان که با شوق در دلم کاشتم

و با دیدگانم آب دادمش.

همان که قد کشیدی و از قامت من بلند تر شدی.

اما تو مرا ماه میبینی و از من رو بر میگردانی

و او را آفتاب میبینی و به رویش لبخند میزنی!

سبز باش ای گل آفتاب گردان رو برگردان من...



نظرات 2 + ارسال نظر
سرو سپید سه‌شنبه 15 دی 1394 ساعت 15:46 http://sarvina.blogsky.com/

روزی سپاه آفتابگردان ...
تمامیت خورشید را فتح خواهد کرد .

سلام ... بسیار زیبا سرودید ...
هزاران سپاس

سلام،
با آرزوی دشتی پر از آفتاب گردان.
سپاس.

مهرسا سه‌شنبه 15 دی 1394 ساعت 14:46

سلام برشما براین شعر زیبا جز درود نتوان گفت.

ممنون و متشکر
:گل::گل::گل:

سلام، ممنون از شما،
روزهاتون گلباران

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد