ماه و سنگ

ماه و دادم به شب های تار...

ماه و سنگ

ماه و دادم به شب های تار...

١١٤-مردم نا آرام

مردم از ابر و باد میگویند

بی آنکه بدانند تو باد آورده نبودی!


مردم از داد و بیداد روزگار میگویند

بی آنکه بدانند تو روزی آرام زندگی بودی.


مردم از تو میگویند

و نمیدانند تو ابری ترین داد دل آرام من بودی...



نظرات 2 + ارسال نظر
احمد-ا چهارشنبه 7 بهمن 1394 ساعت 14:20

ﻫﯿﭻ ﺁﺩﻣﯽ ﯾﮏ ﺷﺐ ﺗﻐﯿﯿﺮ ﻧﻤﯽﮐﻨﺪ،
ﻫﻴﭻ ﺍﺣﺴﺎﺳﻲ ﻳﻚ ﺷﺒﻪ ﺧﺸﻚ ﻧﻤﻴﺸﻮﺩ،
ﻫﻴﭻ ﻋﺸﻘﻲ ﻳﻚ ﺭﻭﺯﻩ ﻧﻤﻲ ﻣﻴﺮﺩ ...
ﻫﯿﭻ ﺁﺩﻣﯽ ﯾﮏ ﺷﺐ ﺗﺼﻤﯿﻤﺎﺕ ﺑﺰﺭﮒﻧﻤﯽﮔﯿﺮﺩ ...
ﺁﺩﻣﯽ ﮐﻪ ﯾﮏ ﺭﻭﺯ ﺑﯽﺧﺒﺮ ﻧﺎﮔﻬﺎﻥ ﭼﻤﺪﺍﻥ ﻭﺭ ﻣﯽﺩﺍﺭﺩ ﻭ ﻣﯽﺭﻭﺩ،
ﺷﮏ ﻧﮑﻨﯿﺪ ﺧﯿﻠﯽ ﻗﺒﻞ ﺗﺮ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺭﻓﺘﻪﺍﺳﺖ ...
ﺁﺩﻣﯽ ﮐﻪ ﯾﮏﺭﻭﺯ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﻣﯽﺯﻧﺪ ﮐﻪ ﺧﺴﺘﻪﺍﻡ ﺷﮏ ﻧﮑﻨﯿﺪ ﮐﻪ ﻣﺪﺕﻫﺎ ﻗﺒﻞ
ﺍﺯ ﺁﻥ ﻣﻨﺘﻈﺮ ﺷﻨﯿﺪﻥ ﯾﮏ ﺧﺴﺘﻪ ﻧﺒﺎﺷﯿﺪ ﺳﺎﺩﻩ ﺑﻮﺩﻩﺍﺳﺖ ...
ﺁﺩﻣﯽ ﮐﻪ ﻧﺎﻏﺎﻓﻞ ﻣﯽﺯﻧﺪ ﺯﯾﺮ ﮔﺮﯾﻪ،
ﻣﻄﻤﺌﻦ ﺑﺎﺷﯿﺪ ﮐﻪ ﺍﺯ ﻣﺪﺕﻫﺎ ﻗﺒﻞ
ﯾﮏ ﺑﻐﺾ ﺳﻨﮕﯿﻦ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﺍﯾﻦﻃﺮﻑ ﻭ ﺁﻥﻃﺮﻑ ﻣﯽﺑﺮﺩﻩ ...
ﺁﺩﻣﯽ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺗﻤﺎﻡ ﻭﺟﻮﺩ ﻣﯽﺁﯾﺪ ﻭ ﻣﯽﮔﻮﯾﺪ ﺩﻭﺳﺘﺖ ﺩﺍﺭﻡ ...
ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﮔﻔﺘﻦِ ﺍﯾﻦ ﺟﻤﻠﻪ ﺷﺐﻫﺎﯼ ﺯﯾﺎﺩﯼ ﺭﺍ ﻧﺨﻮﺍﺑﯿﺪﻩ
ﻭ ﺭﻭﯾﺎﺑﺎﻓﯽﮐﺮﺩﻩﺍﺳﺖ ...
ﻧﻪ ﺭﻓﺘﻦ ﺁﺩﻡﻫﺎ ﺭﺍ ﻗﻀﺎﻭﺕ ﮐﻨﯿﻢ ...
ﻧﻪ ﺁﻣﺪﻥﺷﺎﻥ ﺭﺍ ...
ﻓﻘﻂ ﺗﺎ ﺟﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺭﺍﻩ ﺩﺍﺭﺩ ﺣﻖ ﺑﺪﻫﻴﻢ .

سلام،
بسیار زیبا، ممنون بابت این نوشته.


اگر عشق نبود
به کدامین بهانه می گریستیم و می خندیدیم؟
کدام لحظه ی نایاب را اندیشه می کردیم؟
و چگونه عبور روزهای تلخ را تاب می آوردیم؟
آری بی گمان پیش از اینها مرده بودیم…
#دکتر_شریعتی

مهرسا سه‌شنبه 6 بهمن 1394 ساعت 15:12

چه دنیاییست پشت نگاه مردم،می بینند
و می گویند. بیخبرند و نادیده ی سمفونیِ دل آرامِ بودنت.
همان که کوکِ آرامشِ روزگارم بود ابری ترین دادِ دل من،مضراب تار دل من.
زخمه موسیقی عشق تو رهایم نمیکند
ترانه میشوم از سمفونی زیبای یاد تو...

+درود برشما و قلم سبز احساستان،
ساز عشقتان همیشه کوک؛سپاس فراوان

بسیار زیبا نوشتید.
درود و سپاسبی پایان به این نوشته دلنواز.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد