چهل سالگی،
نه...
پنجاه
یا شاید شصت سالگی!
آری شصت سالگیم را آرزو دارم،
روزی که منتظر آمدنش هستم
و میدانم
عاقبت -
آغوشش را برایم خواهد گشود.
در شصت سالگی
خواهم مرد
و مرگ مهربان را در آغوش میکشم.
گرچه
امروز
حوصله ام از روزگار سخت سر آمده
و چیزی در راه گلویم آماس کرده،
اما
شاید
بتوانم...
که این سالها را چشم انتظار آمدنش بمانم.
سلامی به بلندای شعر و معرفت بر بانوی اهل شعر و معرفت
پاینده باشید و برقرار با بهترین آرزوها برای شما و نیکان روزگار.
پیشتازی کیفیت بر کمیت ایام عمرشریفتان را از خدای
بزرگ خواهانم.سرفرازتر از سروناز شیراز باشید و جاودان
سلام
ممنون از لطفت.
روزهای زندگیت به بلندای شاخ و برگ درخت پرغرور عشق...
ز بعد الهام
گر ز خویش بگریخته باشیم
به
خویشتن رسیم !
خویشتنمون ، « ما » است که
« عاشق » ز خویشتن
از او نام می برد !!
( ما کرده ایم ... ؛ ما آدم را خلق نموده ایم ... ؛ ما از جنس آدم ، حوا خلق نموده ایم ؛ ما رسولان را فرستاده ایم ... ؛ ما مرده هایتان را مجدداً زنده خواهیم نمود ... ؛ ما ... )
عاقبت مرا از الفبا
بیرون خواهی کرد
وَ من در حاشیه ی حرف ها
بزرگ می شوم
با نقطه ها،مکث ها
وَ هزاران علامت سؤال...؟
نترس،قلمت را بردار ،از نو بنویس
من لابه لای حرف هایت
سبز نمی شوم ...
"مینا آقازاده"