ماه و سنگ

ماه و دادم به شب های تار...

ماه و سنگ

ماه و دادم به شب های تار...

١٢٨- کفش خیس

سالها بعد،

در زمستانی که دیگر مثل قبل تر ها برف نمیاید

با تو زیر آن درخت قرار میگذارم،

سالها بعد که دیگر موهایم رنگ این برف شده

تو را در سردترین روز آن سال خواهم دید.


قول بده دیر بیایی

تا من آنقدر وقت داشته باشم یخ بینمان را آب کنم...

قول بده کفش هایت محکم باشد

تا دیگر مثل آن سال در انتظار من خیس نشوند.

قول بده جیب های کتت بزرگ باشد 

تا دستهای سردم را قلاب کنی به انگشتانت.


سال ها بعد هنوز دستهایم همان بوی همیشگی را میدهند

و تو را هنوز عاشقانه لمس میکنند.

قول بده چتر بیاوری،

لابد آنقدر پیر و رنجورم که از بارش برف بترسم.

سال ها بعد شاید به هم قول هایی بدهیم که...



نظرات 2 + ارسال نظر
مهرسا سه‌شنبه 20 بهمن 1394 ساعت 11:25

سلام و ای جان به اینهمه احساس،انگار قرار با ماه سنگ را برداشت اما این نیست فقط؛شاعری بحق و ذوق و قریحه جوشان داری ماشالله.
الهی دلتنگی و غصه ها هم کنار بره و عشق و دلگرمی جاش بیاد و بمونه برای همیشه.
چقدر زیبا. ممنون

آرشید سه‌شنبه 20 بهمن 1394 ساعت 10:52

وجودم آب شد
ولی چشمانم تا همیشه خواهد ماند
سرِ قرارِ بیقراری .

چه خوب ... که آدم برفی نه پایی برای رفتن دارد ... و نه کفشی برای خیس شدن .


بسیار زیبا و بکر ... هزاران سپاس از خلق این زیبایی .

سلام، سپاس
امیدوارم گرمای عشق در روزهای هر یخ زده ای جریان عشق رو جاری کنه.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد