ماه و سنگ

ماه و دادم به شب های تار...

ماه و سنگ

ماه و دادم به شب های تار...

١٦١-زمستان گرم

زمستان میرود

آرام  و بی صدا

زمستانی پیر 

رنجور

مغموم،

زمستان میرود

و انگار بی بهار ترین سرمای فصل بوده

فصلی گرم

با دلهایی یخ زده،

زمستان سالخورده و مهجور آرام آرام  میرود...



نظرات 2 + ارسال نظر
آرشید یکشنبه 23 اسفند 1394 ساعت 22:34

زمستان...
همان بهار گذشته بود
که پیر شد

بیچاره زمستان.
این داماد پیر ، زود میرود. اما گرم میرود.

مهرسا یکشنبه 23 اسفند 1394 ساعت 22:05

زمستان میرود و هر رفتنی فرصتی میشود برای موقعیتی جدید و چه خوب که رفتنش بهاری در پی دارد.آغاز نیک و زیبای خلقت و عالم طبیعت،رسیدن اعتدال بهاری مبارکِ همه مخلوقات.
همیشه بهاری باشی و سال نو سال دلخوشیهات نازنین شاعر خوش ذوق

بهار آغاز آرزوهای اطلسی و شب خودنمایی شب بو های عاشق است.
روزهایتان پر از عطر بهار و شب بو.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد