ماه و سنگ

ماه و دادم به شب های تار...

ماه و سنگ

ماه و دادم به شب های تار...

١٦٣-آخرین سه شنبه سال

همه روزها بهانه اند

این آخرین ها که می آیند 

دلم بیشتر هوای تو را میکند

این آخرین ها که تمثیل خاطره میشود بر پیشانیم

مثل آخرین سه شنبه سال

که تا دم آخر چشم به راه بودم

و تو آخر نیامدی!


سه شنبه ها را دوست داشتی؟

میدانم.

اما این آخرین که همه  آتشین جشن سال را

در پایکوبی و زردی و سرخی آتش میگیرند

من قلبم

آی قلبم

مجنون قلبم -

در آخرین سه شنبه ، آتش گرفته.


آغوش تو جهنم دواری که سرد نمیشود

لبهای تو دره خشک بی انتهایی که سیراب نمیشود

دستهای من مقیاس تبلور عشقی که پایان نمیابد.

مختصات صورتت نقشه جهانی که فراموش نمیشود.

جنگ!

کدام جنگ نقش این وطن را از اقلیم شمال و جنوب قلبم پاک میکند

کدام جنگ ،

 کدام دشمن تو را از من فتح میکند!


آخرین نامه هم رسید

آخرین برگ سرنوشت.

یا ...

آخرین سه شنبه سال است 

و  آخرین بارش آسمان است

و آخرین لحظه های قبل از هیاهوی آتشین شهرم است 

و...

من باز آخرین بار نیست که یاد تو می افتم.

ای اولین و آخرین آتش آغوش تبدار من.

زردی من از تو 

سرخی تو ...


نظرات 1 + ارسال نظر
آرشید سه‌شنبه 25 اسفند 1394 ساعت 19:44

سلام و درود
سپاس بسیار از این اثر شیرین و دلپذیر

چهارشنبه سوری ...
مبارک !

سلام
ممنون
چهارشنبه سوری شما مبارک

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد