ماه و سنگ

ماه و دادم به شب های تار...

ماه و سنگ

ماه و دادم به شب های تار...

١٦٦-جمعه آخر

گرچه تمام سال 

جمعه هایش به تکرار

و کشدار

و غمدار  گذشت،

  

گرچه همه جمعه ها هجوم خاطره بازی های پوسیده بود

و سیلاب و طوفان های سال، در غروب جمعه آوار میشد.


گرچه تمام روزها منتظر جمعه بودم

و رسیدنش خفقان زندگیم را می آورد.


اما چه کنم که جمعه های مغموم،

که نفهمیدم دختر  بود یا پسر

زوج بود یا فرد!

نفس های آخر سال را در غریبی میکشد-

با شادی آنان که سال نو را در سفر هایشان شروع کردند

و غربت آنان که هنوز غبار روی پنجره را با امید میروبند.


این جمعه بلاتکلیف بین عید و کهنه عید هم میرود.

دست مهربانی به همراهت ای دلگیر و خسته ی روزهای هفته...



نظرات 1 + ارسال نظر
biiitaaa جمعه 28 اسفند 1394 ساعت 18:11 http://maloosak.69.mu

امیدوارم سالی که پیش رو دارین....
آغاز روزایی باشه که آرزو دارین....
پیش تا پیش عیدتون مبارکاااااا...^___^
خیلی مشتاقم به منم سر بزنید
96518

مرسی
روزهای خوبی داشته باشین.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد