ماه و سنگ

ماه و دادم به شب های تار...

ماه و سنگ

ماه و دادم به شب های تار...

173-جنگل خیال

همپای من بیا

که بغض مهتاب، پیاده راه جاده را گرفته!


با من بیا .

در شهر پیچیده که ماه گم شده

و امشب بی مهتاب آغوش آسمان باز میشود.


همپای من بیا،

این صبح که از پشت کوهها سرک بکشد

من خورشید را به بسترم راه میدهم.


روزهای تکراری بی مهتاب -

با آفتاب-

در شبگردی دخترکی عاشق

بدون نوازش شکوفه ها

و تنهایی درخت

و درختها

و جنگل...

جنگلی که عشق شکوفه به  تاریکی آفتاب  را فراموش خواهد کرد!


به جنگل خیالم خوش آمدی

اینجا تاریک است

اما خبری از گرگ درنده ی عشق نیست،

نترس ای بره ی مهتاب پوست تازه شکفته.



نظرات 1 + ارسال نظر
آرشید شنبه 4 اردیبهشت 1395 ساعت 08:18

سلام و درود ...
مثل همیشه رویایی و زیبا
هزاران سپاس

سلام ممنون از لطف شما.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد