ماه و سنگ

ماه و دادم به شب های تار...

ماه و سنگ

ماه و دادم به شب های تار...

١٨٤-عاشقی با تو

کمکم کن تا با تو عاشقی کنم

دستهایم

دستهایت،

و این میان قلبم.

کمکم کن تا قلبت را با دستهایم لمس کنم

و اشکهایت را با گرمای قلبم از میان ببرم.


راه دشوار بود...

راه زندگی،

 از آنجا که تو نبودی تا اینجایی که یافتمت دشوار و دلگیر بود.

مرا دریاب!

گرچه پاهایم هنوز زخم دارند و دستهایم می لرزد و زبانم گاهی ناکوک می چرخد،

اما تو مرا دریاب که قلبم فقط با تو می تپد.


افسانه عشق

رازهای روزگار

دلتنگی رازقی،

همه را بهانه میکنم تا از رنج زمان به آغوش تو پناه بیاورم

محبوبم

کمکم کن تا با تو عاشقی کنم.



نظرات 2 + ارسال نظر
مهرسا پنج‌شنبه 24 تیر 1395 ساعت 01:00

با سلام دست مریزاد.نگاره ایست نوازشگرانه تماشا را
ماندگار نام و آثارتان

سلام ممنون از شما
سلامت باشین

آرشید دوشنبه 21 تیر 1395 ساعت 09:43

سلام و درود
سپاس بیکران از خلق این اثر زیبا

برایم دستکشی بباف
از جنس آیه های نوازش ...
میخواهم هر چه دستانم خلق می کند ...
از معجز انگشتان تو باشد .

آرشید

سلام و سپاس.

دستها معجزه ی افسونگر رویاهاست.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد