ماه و سنگ

ماه و دادم به شب های تار...

ماه و سنگ

ماه و دادم به شب های تار...

١٥٧-بوسه

بوسه های تو

مرطوب تر از ساحل دریا

و  مواج تر از لمس گلبرگ نسترن،

خیالی تر از جزیره ای در افق بی انتها

و نازک تر از حریر آغوش  بوسه باران ، زیبا و ابدی بود.


١٥٦-آغاز و پایان

امروز آغاز بود

پس از آنکه به پایان رسیدم

امروز شروع بود

پس از آنکه من تمام شدم.

اشکهایم  در تندبادی شروع شد

اما حسی در دلم تمام شد.

تا  سال نو راهی نیست

نمیدانم آغاز خواهم شد یا خط پایان را میگذرانم!



١٥٥-زیبا

تقصیر از من نبود

تقدیرم زیبا نبود،

اگر بودی غمها نبود

تا بیایی دنیا نبود.


١٥٤-زود

اندیشه های من با رویاهای تو گره خورده

کمی زود بود، میترسم دلبسته گره ای کور شوم.



١٥٣-دهلیز ستمگر

به من زندگی کردن را یاد بده

با نوازش آفتاب پشت پنجره

و سر انگشت اتفاق

در اتفاقی ترین روزهای هفته

و لحظه های عمر.


چشمهایت را به من بدوز

و مهر و دلدادگی را به فردایم ربط بده

میدانم بی ربط ترین خط سرنوشت را پیش گرفته ام

اما من از سرنوشت پیشی خواهم گرفت

به من زندگی یاد بده

تا نقش خیالم را روی قلبت حک کنم،

قلبم خیال هایی دارد

خیال تو...

راستی میدانی ؟!

سالها عشق را در دهلیز ستمگری محبوس کرده بودم

تا تو راه آزادی را نشانم دهی.



١٥٢-شیر عشق

شولای عشق

گیسوی پریشان

چشمهایی درنده

و جنگل بی سامان دل

که شیر نر را از پا در می آورد،

هیهات از شولای ابریشمی عشق...



١٥١-چهارشنبه آرام

چهارشنبه روز آرامش است.

پنجره ها را  باز میکنم تا از زنجره ها رهایی یابم.

شهر آشوب پر قصه و وسوسه را به باد سرگردان کوچه میسپرم و خودم در این ور دلگرمیه روزگار چای میخورم.

چهارشنبه روز پذیرش است. پذیرفتن آنچه هستم، بودم یا ممکن است بشوم! ستیزی در کار نیست، کائنات مرا به مهمانی لحظه ها خواهند برد. و من دست مهربانی به این روز آرام خواهم داد.

چهارشنبه ها روز امید است. امید به همه آنچه که در طی هفت روز، دل را ناامید میکند.

باد می آید آنسوی پنجره، چایم سرد شده، اما این پنجره امروز همه چیز را زیبا نشان میدهد.



١٥٠-سه شنبه های انتخاب

سه شنبه که می آید نمیفهمیم چطور آمد، کی آمد! از کدام طرف آمد!

 آنقدر سریع به امروزرسیدیم که دیگر فراموش کردیم سختی شنبه های بی رمق را.

من فکر میکنم سه شنبه در شمایل مردیست، که در آستانه چهل سالگی به سر میبرد، با ترس ها و دلهره های طی کردن یک دهه از زندگیش.

با فرداهای مبهم روبرو و دیروزهای خوب و بد!

سه شنبه روز عاشق شدن است اگر دیر بجنبی همه هفته را تنهایی و اگر مهربان باشی دیروز را تشییع کرده ای.

سه شنبه ها روز انتخاب است، باید از روی نشانه ها انتخاب کنیم و عواقبش را هم تا عمق روزگار بپذیریم.

فرقی نمیکند کدام سه شنبه عمر آنطور که باید زندگی کرده ایم، حتی اگر فقط یکی از روزها باران بیاید یعنی خدا هم سه شنبه ها را دوست دارد.



١٤٩-دوشنبه واقعی

دوشنبه ها روز واقعیت است.

یک روز واقعی که پس از آن دو روز پر ابهام و کش و قوس دار و بی حوصله از راه میرسد.

به امروز که رسیدیم میفهمیم زندگی آنقدرها هم شوخی نبوده، باید آبی به صورتمان بزنیم و بیشتر فکر کنیم، به روزهایی که مانده، به کارهایی که مانده و باید کمی بیشتر به واقعیت خودمان نزدیک شویم.

دوشنبه مثل تحول زنی در آستانه سی سالگیست. زیبا و شیرین و کمی دلهره آور ...

و من از اینکه میتوانم با دوشنبه رودر رو و منطقی آغاز شوم لذت می برم.

امروز، نه روز جنگ است نه صلح، امروز روز بخشش است، سخاوت آسمان و مهربانی زمین به ما بخشیدن را در دوشنبه یاد میدهد و به هر آدمی تلنگر میزند که فقط همین امروزخود خودش باشد.



١٤٨-یکشنبه عجیب

یکشنبه روز عجیبیست،

همین یکشنبه است که آدم را مغرور میکند،

همین دومین روز است که ما آدمها را هوایی میکند که خیلی زور داریم.

وقتی زورمون رسیده که شنبه ی طولانیه نچسبه به راه نیا را سر به راه کنیم و از هفت راه هفته به درش کنیم، وهم برمون میداره که خیلی بلدیم.

یکشنبه روز عجیب آدمهای بلد روزگاره، هرچند که در آن ینگه دنیا که همیشه مرگ بر آن میشه !یکشنبه تازه زنده شده و همه رفتن اون جاهایی که خیلی خوش میگذره! 

اما یکشنبه در این ور آبهای نیلگون همیشه فارس و خلیج و چی و چی تازه روز دوم خمیازه کشیدن و بی حوصلگی های کشدار همراه با شعف از رفتن شنبست.

من به یکشنبه احترام میزارم وقتی که کلیساها سرود میخوانند و اخبار شهرم مدام اسم میگوید و من مدام تقویم را نگاه میکنم که چند روز تا اخر هفته وقت مانده.

یکشنبه روز عجیبیست.