ماه و سنگ

ماه و دادم به شب های تار...

ماه و سنگ

ماه و دادم به شب های تار...

١٥٨-قدم

قدمت عشقم به تو

به قامت اهورایی تو نمیرسد.

کمی با من قدم بزن

من قدمهای عشقم با تو را شمرده ام.



١٥٧-بوسه

بوسه های تو

مرطوب تر از ساحل دریا

و  مواج تر از لمس گلبرگ نسترن،

خیالی تر از جزیره ای در افق بی انتها

و نازک تر از حریر آغوش  بوسه باران ، زیبا و ابدی بود.


١٥٤-زود

اندیشه های من با رویاهای تو گره خورده

کمی زود بود، میترسم دلبسته گره ای کور شوم.



١٥٢-شیر عشق

شولای عشق

گیسوی پریشان

چشمهایی درنده

و جنگل بی سامان دل

که شیر نر را از پا در می آورد،

هیهات از شولای ابریشمی عشق...



١٤٣-بسامد جاده

جاده ای غم زده

رو به دریا میرسد،

به حال مرگ میکشاند

بی تلاطمی

و نوسان زندگی را 

من، مخدوش میشوم

در پیچ و خم 

امواج بی بسامد روزگار.



١٤٢-فردای صورتی

دستهایت به من فردا میدهد

راستی فردا چه رنگیست!؟

رنگ صورتی را دوست دارم

اما همه میخندند که کودکانه است.

راستی میشود فردا صورتی باشد

وقتی تو پل میزنی به آرزوهایم 

و من پل میزنم به آغوشت.


دستهای تو به من فردا میدهد

راستی فردای آن رنگی با دستهای ابریشمیت کی می آید!





١٣٨-بهشت

بهشت کجاست،
همان زیبای ستاره باران .
همان آبی تر از آسمان.
بهشت جاویدان کجاست!
همان که همه ی اطلسی ها می درخشند
و رودها سرود جاویدان سر می دهند.

بهشت نزدیک است.
جایی که دستهای تو به آغوش سردم گره می خورد
و گرمای عشقی بهشتی مرا از آتش جدایی رها می کند.
بهشت همان جاییست که تو هستی
افسانه ی بی رقیب آفرینش،
شعری بی بدیل در صحنه ی هستی
سلام بهشت من.


١٣٥-نقش خیال

پایان نزدیک است

گلدسته های امید را به دار قالی بافته ام 

و از خط آسمان تا سراب زمین 

نقش خیالش را فرش دلم کرده ام



١٣٢-ماوای تو

فسرده تر از قلب تو

و مأوا تر از دستهایت ،

جایی 

در این کلبه احزان ندیدم-



١٣١-سواد

من در ریاضی و جمع و تفریق

بی سواد ترینم.

وقتی قرار است تو رابا کسی جمع کنم

بی سوادم

وقتی قرار بر کم کردنت است

باز بی سوادم...

همه معدلات حساب و کتاب و ریاضی هم که اثباتش کنند

من برای کسر تو از فکرم و جمع تو با فکرش

سالها رد میشوم

و میخواهم بی سوادترین بمانم.