-
١٧٢-یافتن من
چهارشنبه 1 اردیبهشت 1395 09:51
برای یافتنت خودم را گم کردم، کوچه های خیالم سرد است... مرا در خودم پیدا کن که گرمای عشقت را کم دارم.
-
١٧١-دستچین
چهارشنبه 25 فروردین 1395 21:34
گل دشت پر ستاره ی مهتاب دیده ام، دستچین شو... تو را برای جشن پر شکوه آرزوها خواهم برد. من بی آرزو می شوم، تا دامنه ی مهر تو سبزینه ی رسیدن و عاشقی شود. دستچین شو ای گل مهتابی.
-
١٧٠-رنگ قصه
جمعه 20 فروردین 1395 18:38
شور و حال تو رنگ پریدگی من. قصه ی عشق تو غصه عاشقی من، شکوفه ها آمدند دیگر جوانه کن ای قصه ی بی غصه ی من.
-
١٦٩-بهار انتظار
دوشنبه 16 فروردین 1395 21:26
انتظار آمدن بهار هم به سر شد اما انتظار آمدن تو به سال کشید. به سالخوردگی من و رنج زمان و دلواپسی ثانیه ها کشید. بهار آمده، نمیخواهی با بهار شکوفه کنی؟
-
168-بهار ٩٥
یکشنبه 1 فروردین 1395 09:39
بهار، طفل نو پای آفرینش، جان گرفته از نجابت خاک و عطر شکوفه، با وقارتر از باد و باران آمد. بهار ٩٥ مبارک.
-
١٦٧-شنبه آخر
شنبه 29 اسفند 1394 15:51
آخرین شنبه سال هم رسید اما خسته اما تنها در غربت دیده نشدن شنیده نشدن شمرده نشدن، آخرین شنبه وقتی آمد که دیگر نشانی از اولین شنبه هفته نبود، تمام هفته های سال که شنبه های کشدار و تمام نشدنیش را به رخمان کشید و ما را تمام کرد، تمام سال ما را تمام کرد. بیچاره شنبه محزون بی غرور که دیگر چیزی برای باختن ندارد- شنبه ی...
-
١٦٦-جمعه آخر
جمعه 28 اسفند 1394 15:58
گرچه تمام سال جمعه هایش به تکرار و کشدار و غمدار گذشت، گرچه همه جمعه ها هجوم خاطره بازی های پوسیده بود و سیلاب و طوفان های سال، در غروب جمعه آوار میشد. گرچه تمام روزها منتظر جمعه بودم و رسیدنش خفقان زندگیم را می آورد. اما چه کنم که جمعه های مغموم، که نفهمیدم دختر بود یا پسر زوج بود یا فرد! نفس های آخر سال را در غریبی...
-
١٦٥-آخرین پنجشنبه
پنجشنبه 27 اسفند 1394 11:23
آخرین پنج شنبه سال است. قرارمان پای آخرین چشم به راهی آسمان، هم پای آخرین پرنده ای که از کوچ باز مانده و صدای بال زدن های بی قرار پروانه برای از پیله رها شدن... سلام ای آخرین پنج شنبه سال.
-
١٦٤-عطر رفتن
چهارشنبه 26 اسفند 1394 19:37
رفتی، ملالی هم نبود، لابد رفتنی بودی که رفتی. اما- لعنتی عطر تنت چرا رفتنی نیست!
-
١٦٣-آخرین سه شنبه سال
سهشنبه 25 اسفند 1394 16:33
همه روزها بهانه اند این آخرین ها که می آیند دلم بیشتر هوای تو را میکند این آخرین ها که تمثیل خاطره میشود بر پیشانیم مثل آخرین سه شنبه سال که تا دم آخر چشم به راه بودم و تو آخر نیامدی! سه شنبه ها را دوست داشتی؟ میدانم. اما این آخرین که همه آتشین جشن سال را در پایکوبی و زردی و سرخی آتش میگیرند من قلبم آی قلبم مجنون قلبم...
-
١٦٢-دوست داشتن باد آورده
دوشنبه 24 اسفند 1394 15:42
باد می آید، دوستت دارم های من با طراوت بهار با رقص شکوفه ها و با سرعت باد سمتت می آید. پنجره اتاقت را باز کن دوستت دارم من باد آورده است اما ماندنیست، ماندنی...
-
١٦١-زمستان گرم
یکشنبه 23 اسفند 1394 19:42
زمستان میرود آرام و بی صدا زمستانی پیر رنجور مغموم، زمستان میرود و انگار بی بهار ترین سرمای فصل بوده فصلی گرم با دلهایی یخ زده، زمستان سالخورده و مهجور آرام آرام میرود...
-
١٦٠-حلقه عاشقی
جمعه 21 اسفند 1394 16:36
حواست را به من بده من برایت عشقی ابدی آورده ام- شعرهایت را به من بده من شب شعر با تو بودن را ستاره باران میکنم- آخ از بی صبری روزگار حلقه ای زر در دستت آب شد، و شرم نگفتن دوستت دارم بر پیشانیت جاری... حواست را به من بده من دستهایت را بدون آن حلقه عاشقی هم میبویم... مشامم سرشار از نسترن آغوش حواس توست.
-
١٥٩-دست مهتاب
پنجشنبه 20 اسفند 1394 15:42
مهتابی تر از آفتاب با سرخی خجالت افکار رنگ پریده ی عشقی تبدار و حال و احوالی نمدار از متانت چشمهایی غمدار دستهایت را به من بده ای قشنگ تر از مهتاب.
-
١٥٨-قدم
چهارشنبه 19 اسفند 1394 23:42
قدمت عشقم به تو به قامت اهورایی تو نمیرسد. کمی با من قدم بزن من قدمهای عشقم با تو را شمرده ام.
-
١٥٧-بوسه
سهشنبه 18 اسفند 1394 21:36
بوسه های تو مرطوب تر از ساحل دریا و مواج تر از لمس گلبرگ نسترن، خیالی تر از جزیره ای در افق بی انتها و نازک تر از حریر آغوش بوسه باران ، زیبا و ابدی بود.
-
١٥٦-آغاز و پایان
دوشنبه 17 اسفند 1394 13:52
امروز آغاز بود پس از آنکه به پایان رسیدم امروز شروع بود پس از آنکه من تمام شدم. اشکهایم در تندبادی شروع شد اما حسی در دلم تمام شد. تا سال نو راهی نیست نمیدانم آغاز خواهم شد یا خط پایان را میگذرانم!
-
١٥٥-زیبا
یکشنبه 16 اسفند 1394 22:22
تقصیر از من نبود تقدیرم زیبا نبود، اگر بودی غمها نبود تا بیایی دنیا نبود.
-
١٥٤-زود
شنبه 15 اسفند 1394 21:42
اندیشه های من با رویاهای تو گره خورده کمی زود بود، میترسم دلبسته گره ای کور شوم.
-
١٥٣-دهلیز ستمگر
جمعه 14 اسفند 1394 19:21
به من زندگی کردن را یاد بده با نوازش آفتاب پشت پنجره و سر انگشت اتفاق در اتفاقی ترین روزهای هفته و لحظه های عمر. چشمهایت را به من بدوز و مهر و دلدادگی را به فردایم ربط بده میدانم بی ربط ترین خط سرنوشت را پیش گرفته ام اما من از سرنوشت پیشی خواهم گرفت به من زندگی یاد بده تا نقش خیالم را روی قلبت حک کنم، قلبم خیال هایی...
-
١٥٢-شیر عشق
پنجشنبه 13 اسفند 1394 16:39
شولای عشق گیسوی پریشان چشمهایی درنده و جنگل بی سامان دل که شیر نر را از پا در می آورد، هیهات از شولای ابریشمی عشق...
-
١٥١-چهارشنبه آرام
چهارشنبه 12 اسفند 1394 10:03
چهارشنبه روز آرامش است. پنجره ها را باز میکنم تا از زنجره ها رهایی یابم. شهر آشوب پر قصه و وسوسه را به باد سرگردان کوچه میسپرم و خودم در این ور دلگرمیه روزگار چای میخورم. چهارشنبه روز پذیرش است. پذیرفتن آنچه هستم، بودم یا ممکن است بشوم! ستیزی در کار نیست، کائنات مرا به مهمانی لحظه ها خواهند برد. و من دست مهربانی به...
-
١٥٠-سه شنبه های انتخاب
سهشنبه 11 اسفند 1394 08:04
سه شنبه که می آید نمیفهمیم چطور آمد، کی آمد! از کدام طرف آمد! آنقدر سریع به امروزرسیدیم که دیگر فراموش کردیم سختی شنبه های بی رمق را. من فکر میکنم سه شنبه در شمایل مردیست، که در آستانه چهل سالگی به سر میبرد، با ترس ها و دلهره های طی کردن یک دهه از زندگیش. با فرداهای مبهم روبرو و دیروزهای خوب و بد! سه شنبه روز عاشق شدن...
-
١٤٩-دوشنبه واقعی
دوشنبه 10 اسفند 1394 02:21
دوشنبه ها روز واقعیت است. یک روز واقعی که پس از آن دو روز پر ابهام و کش و قوس دار و بی حوصله از راه میرسد. به امروز که رسیدیم میفهمیم زندگی آنقدرها هم شوخی نبوده، باید آبی به صورتمان بزنیم و بیشتر فکر کنیم، به روزهایی که مانده، به کارهایی که مانده و باید کمی بیشتر به واقعیت خودمان نزدیک شویم. دوشنبه مثل تحول زنی در...
-
١٤٨-یکشنبه عجیب
یکشنبه 9 اسفند 1394 10:54
یکشنبه روز عجیبیست، همین یکشنبه است که آدم را مغرور میکند، همین دومین روز است که ما آدمها را هوایی میکند که خیلی زور داریم. وقتی زورمون رسیده که شنبه ی طولانیه نچسبه به راه نیا را سر به راه کنیم و از هفت راه هفته به درش کنیم، وهم برمون میداره که خیلی بلدیم. یکشنبه روز عجیب آدمهای بلد روزگاره، هرچند که در آن ینگه دنیا...
-
١٤٧-شنبه های بی حوصله
شنبه 8 اسفند 1394 10:13
بی حوصلگی شنبه آنقدر زیاد است که دیگر مجالی برای گفتن از بی حوصلگی های خودم نیست. شنبه که می آید انگار هرگز خیال رفتن ندارد. عقربه های ساعت یک جا می چسبند و شنبه در تاجگذاری باشکوهش بی رغبتیه ما را برای آمدنش نظاره میکند. شنبه روز بیخیالی و البته استرس های بیهوده است، روز غصه های انباشته شده از دلگیری عصر جمعه یا شاید...
-
١٤٦-رای من
جمعه 7 اسفند 1394 16:50
باید رای بدهم- رای من تویی باید بنویسمت رای من تویی، با کدام قلم تو را بنویسم که شایسته ات باشد رای من تویی روی کدام کاغذ نامت را حک کنم که بوی بهشت بدهد. باید امروز به تو رای دهم اما میخواهم برای خودم بمانی نمیخواهم نامت دست به دست در شهرم بچرخد و فردا و فرداها سهم کوچکم از تو ، با رای دادنم به تو گرفته شود. بگذار در...
-
١٤٥-جمعه های بی هویت
جمعه 7 اسفند 1394 12:59
جمعه ها روز بلندیست، روز برنامه های عقب مانده. جمعه ها تصمیم میگیریم که فلان کار را کنیم، یا مثلا حال کسی را بپرسیم، یا به دیدار کسی برویم، جمعه ها روز بلند و پر برنامه ایست! جمعه ها روز خواب های بلند صبحگاهیست ، وقتی که خوابت نمیرود و چیزی در گوشت نجوا میکند بخواب! تعطیل است... جمعه ها روز غفلت است، وقتی که صبحانه ات...
-
١٤٤- عصر پر گله پنجشنبه
پنجشنبه 6 اسفند 1394 18:16
در خواب نیمروزی شقایق هم نیامدی دستم پر از نذر آیه هاست اما تو در شکایت عصر پنجشنبه هم نیامدی بیزارم از گله و دلخوری اما تو با صدای گرفته ام هم، اینجا نیامدی...
-
١٤٣-بسامد جاده
چهارشنبه 5 اسفند 1394 21:19
جاده ای غم زده رو به دریا میرسد، به حال مرگ میکشاند بی تلاطمی و نوسان زندگی را من، مخدوش میشوم در پیچ و خم امواج بی بسامد روزگار.