-
٨٢-خم
شنبه 5 دی 1394 10:53
خم به ابرو نیاور دیریست کمرم را روزگار خم کرده...
-
٨١-قلاب مهربانی
جمعه 4 دی 1394 12:49
چشمهایت زنجریه ی دلدادگیم را قلاب میکند و مرا به چینی نازک احساس تو بند میزند. در بندم... و تورا در حصار تنم محصور میکنم. قلاب مهربانیت را پایین تر بیاور اینجا قعر روزگار است! بیا زنجیره ی این عشق دوار باش.
-
80-شمایل الماس
پنجشنبه 3 دی 1394 11:49
دوست داشتنت را اندازه نکن طول و عرضش را نمیخواهم، قدمت و ماندگاریش را نمیخواهم. من فقط از همه هیاهوهای زشت روزگار دوست داشتن ساده تو را میخواهم، عیارش را خودم میدانم ارزشش را خودم میدانم... وقتی که دوست داشتنت گردن آویز من خواهد شد من آن را، دری دست نیافتنی میدانم در شمایل الماس، در رکاب عشق تو...
-
٧٩-دریای بی نمک
چهارشنبه 2 دی 1394 07:54
حماقت های عاشقانه هر انسانی جزر و مد دریای چشمهاییست که دیگر نمک ندارد! سر بکش این گوارای دل آزار را...
-
٧٨-دی٩٤
سهشنبه 1 دی 1394 12:07
پاییزم رفت. مثل همه رفتنی های دوست داشتنی این فصل ها و سال ها، رفت... پاییز رنگارنگ زیبای یک رنگ من زودتر از آنکه کسی شاخه ای نرگس دستم بدهد، دست یلدایش را گرفت و رفت. زمستان شده، دستهایم قبل از آنکه برف ببارد یخ زده. باید به دی سلامی بکنم و دست مهربانی بدهم. گل فروش کجاست! شاید اینبار من دسته ای نرگس خریدم، فرصتی...
-
٧٧-یلدا٩٤
دوشنبه 30 آذر 1394 07:57
یلدا، بلندتر از رویا پیر مهجور این دنیا جان گرفته از پاییز رعنا نطفه درخت خشکی در دریا. یلدا، تمام نشو ای شب بی فردا...
-
٧٦-جام زهر
یکشنبه 29 آذر 1394 15:41
چه شیرین بود جام گوارای لبهای تو وقتی که من از شراب زهر آلود چشمهایت ، می هراسیدم...
-
٧٥-رگ خواب
شنبه 28 آذر 1394 11:59
رگ خوابت دستم نیست... قالی کهنه خانه را سالها روی خط خوابش جارو زده ام اما رگ خواب تو در مسیر آفتاب پشت پنجره هم پیدا نشد، نشد که نشد. رگ به رگ میشود حست رنگ به رنگ میشود رویت، اما نمیدانم چرا رگ خوابت را دستم نمیدهی!
-
٧٤-ساعت عاشقی
جمعه 27 آذر 1394 08:57
دستایشان به من، فاصله ام را با او نهیب میزند. فرسنگ ها راهی که تا به حال نرفته ام و او بی من ... آری، این سکوت مرگبار قبل از اعدام آزادیست این لحظه ی مردن آرزوهاییست که به دستهای دیگری گره زدم.... فاصله ام کی کم میشود؟ زمان را گم کردم و ساعت عاشقی را یادم نیست! به من فکر کن. کمی.... در ازدحام نغمه های غم انگیز روزگار....
-
٧٣-آرمیدن
پنجشنبه 26 آذر 1394 13:40
آغوش تو ماوای آرامیدن من در مرگی بی جان و تولدی بی پرواز است.
-
٧٢-شب شعر
چهارشنبه 25 آذر 1394 10:19
واژه ها مرا عاشق میکنند دلداده ای مغموم که طنین عشق از ضربان قلبش رفته و اغمایی میرا شعر را در روزهایش جاری میکند. دوست داشتن و عاشقی برای زنی که از عشق میگوید و با شعر میخوابد ، حریر مخملی رویاییست که تا صبح نشده در شب شعری، کابوس می شود.
-
٧١-یک طرفه
سهشنبه 24 آذر 1394 00:14
بعضی رابطه ها انقدر یک طرفن که دیگه نمیفهمی خودت کدام طرف بودی! تو دوسش داشتی یا اون.... نمیفهمی با که طرف هستی، خودت یا یادش!!!
-
٧٠-سرخ رو
سهشنبه 24 آذر 1394 00:11
سیلی باد سیلی روزگار سیلی تو... سرخ رو شده ام در این رنگ پریدگی مهتاب.
-
٦٩-شیداوار
دوشنبه 23 آذر 1394 09:41
چهار سوی این راه و هزار توی این راز ، فقط تویی! شیدای افسونگر خواب نیمروزی پریشان من.
-
٦٨-خنجر جنگ
یکشنبه 22 آذر 1394 01:56
خنجرت را بیرون بکش! معشوقه ای سمج شهر دلم را در هم کوبیده ، و آوازهای محوی از نا کجا آباد کشف نشده جهانی میخواند که... مرا مات این جنگ نا برابر کرده.
-
٦٧-آن طرف
شنبه 21 آذر 1394 01:46
بعضی رابطه ها یک طرفس یک طرفه عاشق میشی یک طرفه تنها میشی و در یک عصر پاییزی در یک طرف خیابان تنها میمانی.
-
٦٦-های عشق
جمعه 20 آذر 1394 11:13
گاهی باید دروغ گفت گاهی نباید همه چیز در جای خودش باشد. گاهی باید گفت دوستت ندارم و در دلت رخت بشویی که... های عشق...
-
٦٥-گناه من
جمعه 20 آذر 1394 01:13
گمان میکنم پنجره را اشتباه باز کرده ام و او پشت شیشه تنها ایستاده در خیالم بود هوا گرگ و میش بود من چه گناهی کردم، و او دست رد به دلم نزد و این گناه من بود! به گمانم مرا دوست داشت و با من مهربان بود اما او مهربانی را بلد نبود و با من فقط دوست بود! هوای فاصله در فصل عاشقی سرد بود فصل را اشتباه گرفتم راه او از من دور بود
-
٦٤-شعر له شده
پنجشنبه 19 آذر 1394 09:25
در سرم شعرهایی زخمی و هزیانهایی طاعون زده صف کشیده اند تا اندوه خاطرم آنها را بر چینش دیوار تنهاییم آذین کند... امان از سنگی که بر دلم رسوب کرده تا شعرهایم را بر هم کوبد و آواری له شده و فرتوت بر کاغذ روحم به جای گذارد.
-
٦٣-ابدیت حضور
چهارشنبه 18 آذر 1394 08:11
لذت چشیدن طعم یک بوسه یا پا بر آبهای نقره گون دریایی نهادن زندگی را همچو معراجی در خطوط منحنی آفرینش زیبا میکند. لذت لمس دستهای پدر و بوییدن آغوش مادر ابدیت حضور عاشقانه ای را بر خاطرات حک میکند. لذت فراموشیه عشقی از روزها رفته و نفسهای عمیق زیر آسمان حنایی کهکشان، ریه های دود گرفته را تا انتهای خلق عشق خالی میکند.
-
٦٢-جنگجو
سهشنبه 17 آذر 1394 01:20
جنگجو! اینجا سواری خسته خنجر تنهاییش را بر دوش میکشد و بی رکاب در سراب چشمهای تو اشک میریزد تا در کویر دلت سیراب شود، دوران جنگ گذشته کمی از آشتی بگو...
-
٦١-شعر و شعف
دوشنبه 16 آذر 1394 10:53
بی تو مهتاب و شب و قشقرقه آینه ها بی تو شعر و شعف و مژده ی این پنجره ها، گیسهایم با حریر لمس تو بافته شد وقت رفتن دلم از عطر تو صد خاطره شد، مهربانم جان من را چون شقایق عمر نیست بیشتر با من باش، فرصت جبران بیش نیست.
-
٦٠-زن پاییزی
یکشنبه 15 آذر 1394 00:53
سالهای زیادی از زندگیم گذشت تا صبحی در نیمه آذر فهمیدم پاییز یک زن است! زنی در شمایلی اغواکننده، با موهای رنگ شده و تک رنگهایی قرمز و طلایی، پاشیده شده بر حریر بلند گیسویش. افسونگر لعنتی، که همه عاشقانه دوستش دارند. پاییز زنیست که در آخر فصل، او را به عقد پیرمردی زمستانی و سرد در می آوردند و در یلدایی طولانی به چله...
-
٥٩-شاخه امید
شنبه 14 آذر 1394 00:45
جدال من با سرنوشت تا سالخوردگی معجزه ای در راه ادامه دار است. جنگی بی پایان، تهی از پیروزی، خالی از منی که مرا به فتح آسمان برساند. ساعتی درنگ بر کنار روزمرگی های اطلسی و چشیدن بوی دلدادگی نسترن ها مرا به فکر میبرد. فکر کودکی که زاده نشد. فکر لمس شاخه های امید در میان بی پروایی رویاها... کمی به روزهایم زمان بده من در...
-
٥٨-موهای خیس
جمعه 13 آذر 1394 10:19
همچون عقلی رو به زوال در متن مسخرگی روزگار در چینش گلی تازه روییده، دستهایم را به هم میپیچم موهایم را در برهوت دریا خیس میکنم، و تا افق هایی که نباید با آسمان بدرود می گویم. من از قعر جهان متولد میشوم از عمق روزهای سر به مهر آفرینش...
-
٥٧-لامسه افکار
پنجشنبه 12 آذر 1394 17:11
عشقی رو به ویرانی در ابدیتی نا تمام رو به تاریکی و بی مهتاب خالی از تمایلات قلب و لامسه تبدار با طنین موج افکار ناپسند در من متولد میشود صد ساله می شوم اکنون، و میرا ترین سنگ زمان را در دلم جا میدهم.
-
56-اقاقی و نرگس
چهارشنبه 11 آذر 1394 13:56
در رون من تاریکست ظلماتی که آنسوی آن سیاهیه رو به مطلق بی آفتابیست که نمیدانم چیست من مجاب شده ام که پیوند اقاقی با خاک روزی تمام می شود. من مجاب شده ام که گلی جز نرگس را دوست بدارم در آن سوی دره های فتح نشده ی روزگار بد ، تاریکیست... وقتی باور عاشقانه هایی آرام به زوال و نیستی میرسد همه ی روزها تاریک میشود.
-
55-روزهای رفته
چهارشنبه 11 آذر 1394 13:15
برایم از زندگی بگو از ماه بگو ماه من، همان که با هم به رخش زل میزدیم و طرح لبخند یکدیگر را خواب میدیدیم. برایم از خودت بگو روزهای رفته ی جوانی و سالهای مانده تا دیدار در دنیای دیگر...
-
٥٤-حال و هوا
سهشنبه 10 آذر 1394 11:35
حال من حال آنیست که در حول و هوای فکر کسی، پرسه میزند و همه ی لحظه های حالش بر این احوال گذشت که... اگر یادش از این حوالی گذشت حلالش نمیکنم!
-
٥٣-تولد ٩٤
دوشنبه 9 آذر 1394 00:17
امروز روز من است. به امروز که رسیدی مهربانیت را بیشتر کن و روزها را با نفسهایت بشمار... نه روز از نه ماه سال که گذشتی، در اوایل آذری سرد، سی و سه سال از مرا جایی امن بگذار و به سی و چهارمین سال زندگیم قدم بگذار. امروز روز من است. تولد یک پروانه.... یک روز از همه روزهای پر دغدغه سال که بیخیال یک جا مینشینم و شمع روی...