-
٥٢-بالهای تو
یکشنبه 8 آذر 1394 00:41
ابراهیمم از آتش میاید. همچو معجزه ای در بطن زندگی، بی آنکه بدانی که حست چیست! و لبخندی سمج مدام تولد پروانه ای را تکرار کند... بالهایت را امروز به من بده، من خریدار بلند پروازی های آن پیله ی تنیده ام.
-
٥١-داغ بوسه
شنبه 7 آذر 1394 00:41
کماندار عشقی شیدا وار بر افسون بی همتای خواب من نشان گرفت و پیشانیم را داغی چون بوسه خورشید انداخت. میسوزد این نشان نیزه ات، ای کماندار نابلد خواب آلود...
-
٥٠-برزخ
جمعه 6 آذر 1394 10:50
گرمم شده جهنم آغوشت مرا سوزاند یا عذاب عاشقی! سردم شده خمار چشمهایت یخ زده ام کرد یا بی مهری دستهایت...
-
٤٩-کمتر از خالی
پنجشنبه 5 آذر 1394 09:12
چیزی در من خالیست... چیزی در جایی از روزهای من که نمیدانم کجاست کم است! شاید حسی در قلبم یا فکری در سرم یا شوری در دلم یا غوغایی در روزهایم، چیزی کم است. مثل... حسی در خلا یا معلق بودن در روزگار! بی او همه چیز کم است و من دیگر کم آورده ام.
-
٤٨-ایمان
چهارشنبه 4 آذر 1394 08:07
این قصه سرشار از واژه های کشف نشده و حس های لمس نکردنیست، روزهای بارانی و عطر تو، که از دوردستها مه را می شکست و دستهایم را پیدا می کرد! پیدا شدن مثل فتح آن قله ای که از پشت پنجره به من زل زده ، هیجان دارد! و گم شدن مثل محو شدن در آغوش او غریب و ترسناک شده! دلم می خواهد همه پاییز را لگد کنیم و این اضطراب را پایان...
-
٤٧-مرغ مینا
سهشنبه 3 آذر 1394 08:02
من قدمهای کبود دل تبدار توام من صدای نفس خسته و بی جان توام با من از صبح بگو، از افق نور بگو، که من امروز همه جا گشتم ، و با غیر برفتم، عشق بیگانه گزیدم... آه... . . . جز تو من مهر ندیدم جز تو من هیچ ندیدم. تا صبا با شب و مهتاب، گشتم و دیدم که هنوز مرغ مینای قفس های توام...
-
٤٦-غرق تو
دوشنبه 2 آذر 1394 07:45
غرق میشوم عاقبت روزی در شامگاهی که فردا را دیگر نمیبیند، من غرق میشوم. در هجوم افکار منبسط شده ای که ترکهای قلبم را بزرگتر کرده و اشکی که در شوره زار کویری خشک میشود. عاقبت غرق میشوم ، در دریای شعرهایی که گفتم و هرگز ننوشتم...
-
45-آذر ٩٤
یکشنبه 1 آذر 1394 00:32
به آذر که رسیدی قدمهایت را آهسته کن، نفسهایت را بشمار و پک های عمیقی به پاییز بزن. به آذر که میرسی روزها را عاشقانه و تبدار ورق بزن، که عنقریب وقت چله نشینی زمستان میرسد. از نیمه پاییز که گذشتی و خش خش برگهای خسته را زیر پا حس کردی، پنجره را کمی باز کن و آوای شورانگیز آذر را با خود زمزمه کن. شاید کسی در این آذر عاشق...
-
٤٤-خواب تو
شنبه 30 آبان 1394 00:12
هنوز هم در خوابهای من موهایت یکدست سیاه است. هنوز هم پیراهن آبی میپوشی و یقه ات را صاف میکنی. روبروی آینه نشسته ای و مرا با مهربانی نگاه میکنی. هنوز هم حرف نمیزنی اما از نگاهت میدانم که از سفیدی موهایم تعجب میکنی! هنوز هم زلفت را بالا میدهی و جوانیت را به رخم میکشی. پشت آینه نشسته ام و مات توام. تو منی، آینه ام،...
-
43-سخاوت باد
جمعه 29 آبان 1394 10:57
شراره های این عصیان بی رحم و چموش همه چیز را در هم میدرد تا من هم ، سخاوت دستانم را از باد دریغ کنم! باد... وزشی دل ربا! همان که سست آمد سرد آمد پریشان آمد. و چونان پرنده ای بی تابیش را به رخم کشید. موهایم را در هم درید شیدا شدم، افسون شدم شاعر شدم آنگاه- مغرور شد و رفت... چون باور کردم! من دلیل نخواسته ، باور کردم! و...
-
42-چشم بر ماه
پنجشنبه 28 آبان 1394 13:45
خنده هایش آنقدر پر رنگ بود که نیلگونی آسمان را در هم میدرید و همچون روانی سر به هوایی دستهایش را گره میزد و میرفت، میرفت و من از دور دستهایی که صدایم را تنها قعر جهان لمس میکرد اندوهم را به رقص مهتاب میکشاندم، همان مهتابی که شبها می تابید و ما به آن زل میزدیم... زل میزدیم! هه................ چه ساده می پنداشتم چشمهایش...
-
٤١-دزد
چهارشنبه 27 آبان 1394 01:17
گوشهایت را که تیز کنی صدای شکستن قلبم و خورد شدن استخوانهایم را میشنوی، چشمهایت را که به آنسوترها بدوزی رفتن روحم را خواهی دید. لمسم که کنی حس میکنی کالبدی خالیم که دزد همه چیزش را برده...
-
٤٠-افسون
سهشنبه 26 آبان 1394 01:31
فرصت بده ، آغوشت سرشار از وسوسه های اعجاب انگیز آفرینش است، همرنگ پاییز... مملو از رنگارنگیه اغوا کننده ی هم خوابگی! در بستری رو به مرگ، در خواب پری ها. و افسانه ی بی رقیب چشمهایت. افسونگر دریایی و پر تلاطم عشق. عشق... عشق... من یقین دارم عشق وجود ندارد. اما آغوشت مرا به غرق شدن در رویاهایم فرو میکشد. یقین دارم گرم...
-
٣٩-کج
دوشنبه 25 آبان 1394 01:07
کج فهمی های من از عشق و دهن کجی های تو به من، مرا در مسیر کج و ماوجی انداخت که دهانم را...
-
٣٨-اعجاز
یکشنبه 24 آبان 1394 00:35
اقلیمایی که مرا به رستاخیز تنم میکشد اوهام نیست اعجاز نیست، طواف است. هجرتی به قله ای چون قاف است. مجنونی در راه جنونی در ماه و فردایی در خواب حسی که مرا به معجزتی در راه میکشاند پندار من از تویی چون اقاقی های شکفته در پاییز رنگ به رنگ...
-
٣٧-سبکسار
شنبه 23 آبان 1394 00:29
هیچ میدانی چقدر از ماه گذشت چقدر از آن شب یلدای تباهی گذشت، با خودت خلوت مهتاب کن و بشمر از روز جدایی چند دیروز گذشت. روزها همه تکرار نفسهای تو است، به خیال نگرانم بنشین و به لبخند بگو زود گذشت... چرب زبانی نکن ای عشق جگر سوز که از ایام جوانی و سبکساری من بیش گذشت...
-
٣٦-خوشبختی
جمعه 22 آبان 1394 01:30
ضرب آهنگی ممتد در مداوای هنجره ی بیمارم همراهیم میکند. شنیدن لغزش اشک بر گونه های پرتقالی افسوس، و حس نم باران های دیدگانی که امیدم را تا ابد گره زده و کور گذاشته. چقدر خوشبختم... چقدر خوشبختی...! همه ی روزها این را از خودم میپرسم، با زمزمه ای غریبانه که بی قراری هایم را ادامه دار میکند... هنجره ام خسته و بی رمق است،...
-
٣٥-بنیاد
پنجشنبه 21 آبان 1394 00:53
هرچه باداباد، ای داد از این بیداد و باد بی بنیاد، که تا وزید- روزگارم را داد بر باد...
-
٣٤-غریق
چهارشنبه 20 آبان 1394 01:48
شناورم! تکه ای از قایقی شکسته که از نبرد طوفان و موج به جا مانده. شاید غریقی به من تکیه کند یا شاید تا ابد بیهوده شناور بمانم...
-
٣٣-پیچک
سهشنبه 19 آبان 1394 00:34
ماندگار باش بر خاطرم! همچون کتیبه ای استوار بر دیوار تنهایی دلم... و پیش از آنکه بر سرم آوار شود، همچون آن پیچک دست پرورده مادرم بر افکار مشوشم بپیچ و بتاب و عاشقانه حریر احساسم را سبز کن.
-
٣٢-فرصت
دوشنبه 18 آبان 1394 00:55
پشیمانم از شعر هایی که برای او گفتم پشیمانم از قصه ای که با او ساختم پشیمانم از دریایی که برای او سرازیر شد پشیمانم که دیگر فرصتی برای جبران ندارم. پائیزم مرا دریاب تا در این برگریزان هرچه اشک دارم تمام کنم، فرصتی نیست تا فردا! مجال بده تا دوباره شروع کنم...
-
٣١-خواب پریها
یکشنبه 17 آبان 1394 10:53
این قصه ی بی پایان ناتمام مانده، همانی که بی مقدمه شروع شد، همانی که مرا از خواب پریها بیرون کشید و به دنیای دیگری برد! و همچون مکاشفه ای نا ممکن در شریان های من جاری شد و فشارم را تا مرز طوفانی حادثه بالا برد، حادثه ای که مرا تا انزوا به جایی که نمی دانم کجاست و حتی نامش چیست کشاند! اتفاقی که تنها یک بار ممکن می شود...
-
٣٠-امان
شنبه 16 آبان 1394 00:39
تو یک تکه از قلب نیلوفری تو آفتاب و مهتاب و افسونگری مرا با تو هیچ تردیدی نبود امان از دل نازک لعنتی...
-
٢٩-دشت خاطره
جمعه 15 آبان 1394 01:55
از عشق خواهم گذشت! این ناگزیر پر درد را همچون طفلی که در آغوش مادر جان می دهد به خاک می سپرم... با همان لبخند مخملی دلربایش که جان می گرفت و جان می داد. کودکم را به گذشته ها می سپرم ، به نسیم از او قصه ها می گویم، با گلبرگهای ابریشمی شعرم گره می زنمش ، و از او دشتی مملو از خاطره می سازم.
-
٢٨-بیا
پنجشنبه 14 آبان 1394 10:25
بیا و موهایم را شانه کن و پیش از آنکه تا ته کوتاهشان کنم برایم بباف. گلهای بهار نارنج را قبل از میوه دادن بچین و میان دلهره های گیسو یم سنجاق کن. بیا و مخمل پیراهنت را سوار بر حریر دل انگیز رویاهایم بدوز و تنم را به رخت تازه ای از رنگ های پاییز آذین کن. بیا و پاپوش امنی شو برای پاهای رنجورم که زخم هایش از دویدن هایم...
-
٢٧- ماهی سفید
چهارشنبه 13 آبان 1394 09:47
بی رحمی روزگار از خودم متولد شد! همان روزی که به جان دادن ماهی سفید بر ساحل آرزو خیره شدم، انتخابش کردم، و با رقص گدازه های روغن بر تن پولکی آن مظلوم، هی آب دهان را با ولع فرو بردم و سفره ام را رنگین تر کردم.
-
٢٦-نوازش عشق
سهشنبه 12 آبان 1394 00:11
عاشق اگر نباشم سخاوت آسمان را نمی پذیرم. قلبم اگر مدام در سینه تلنگر نزند زندگی را حس نمی کنم. بی سر و سامانی آرزوهایم را چگونه به صف کنم، وقتی خودم در نوبت عشقم! عاشق اگر نباشم، او هرگز زاده نمی شود ! قضاوت کن این هجران طولانی را! و عشق را کمی نوازش کن.... همین.
-
٢٥-ضرب العجل
دوشنبه 11 آبان 1394 01:20
ضرب العجلم برای آغاز عشقی دوباره را شروع کرده ام، حسم به تو را که تا ابد ضرب میکنم و در مساحت قلبم جا میدهم- مساوی من میشود با فردا و باز یاد تو! میبینی برای عاشقی دوباره چیزی نمیماند...
-
٢٤-نرم
یکشنبه 10 آبان 1394 01:27
بسان نرم تنی استخوانهایم را زیر چرخ روزگار درهم کوبیدم! و اینک ، بی هراس از شکسته شدن، آسوده و خموده مینشینم و چایم را نرم نرم در گلو فرو میبرم.
-
٢٣-رقیب
شنبه 9 آبان 1394 07:58
حوصله ام از روزگار سر رفته بود که تو آمدی، تو هم حوصله بازی نداشتی و زود رفتی... بی رقیب مانده ام. یک دست را برده ام- یک دست هم به خودم باخته ام!